هنگام گذر از باغ گل سرخ، گل سرخی را به شدت غمگین دیدم،
علت را پرسیدم. ؟

گفت: دلم گرفته...
گفتم: از چه کسی؟
گفت: از یک دوست...
گفتم: کدام دوست؟
گفت: گل نیلوفر را می گویم...
کمی با دقت نگریستم و ساقه رونده نیلوفر را به دور ساقه آن دیدم.گفتم: چون نیلوفر به دور

ساقه ات پیچیده و بالا رفته ناراحتی؟
گفت: نه، من خودم دستش را گرفتم تا بالا بیاید. اما همینکه قدش از من بلندتر شد، نرده های

آهنی باغ را به من ترجیح داد و به دور آنها پیچید...
خیلی عصبانی شدم، چقدر از نیلوفر بدم آمده بود، ناخودآگاه کمر خم کردم تا نیلوفر قدرناشناس را

از ریشه در بیاورم،..
اما ناگهان گل سرخ خاری به شدت در دستانم فرو کرد و گفت: شرط مهمان نوازی نبود، اما به هر

حال نیلوفر دوست من است...!!
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/12/13 - 22:23
دیدگاه
hamed-alon

1392/12/13 - 22:34
bamdad

مرسی...
{-35-}

1392/12/13 - 22:43
hamed-alon

بش برسی{-165-}

1392/12/13 - 22:47
bamdad

به کی؟
نیلوفر؟
{-7-}

1392/12/13 - 22:48
hamed-alon

ای جانم حالا نیلوفر-نر گس -یا س -یا هر گل دیگه که ههس

1392/12/13 - 22:52
bamdad

مرسی
مال ما گل نیست که
البته خودش گله ها ولی اسمش گل نیست
یه دنیاست واسم...
{-23-}

1392/12/13 - 22:54
hamed-alon

خدا نگهش داره ایشالا برات کنار هم سلامتو خوشبخ باشین

1392/12/13 - 22:56
bamdad

مرسی داداش
به امید خدا...

1392/12/13 - 22:58